IROON TV

برنامه های تلویزیون‌های ایرانی و فارسی‌زبان

IROON TV

برنامه های تلویزیون‌های ایرانی و فارسی‌زبان

دپرسیون

 

اول که بانو هن، حالا هم توتونچی!

اه! من دیگه بریده‌م ...

شبی که رشیدپور سوسک شد!


Mohammad Reza Golzarمی‌دانید اعصاب‌خردکن‌ترین آدم‌ها چه کسانی هستند؟
آدم‌های ابلهی که فوق لیسانس گرفته باشند!
خدا قسمت گرگ بیابان نکند! بیچاره‌ات می‌کنند...


چند ماه قبل اظهار امیدواری کرده بودم رشیدپور با کسب تجربه و افزودن به معلوماتش مجری خوبی بشود و پوز فرزاد حسنی را بزند ... آن موقع هنوز اجرا‌های زیادی از او ندیده بودم... حالا که دیده‌ام از همین تریبون به شما اعلام می‌کنم که عمراً!
این بشر ذره‌ای جای پیشرفت ندارد. صد سال هم مطالعه کند و توی سر خودش بزند و ترشی هم نخورد هیچی نمی‌شود. آخر آخرش همین است که دیدید. سازندگان شب شیشه‌ای هم اگر عاقل باشند می‌روند سراغ یک مجری دیگر. مثلا همان سهیل نمی‌دونم چی‌چی که میزبان رشیدپور شده بود. صدا و بیان‌اش خیلی تعریفی نبود ولی آن هوش و کیاستی را که ابزار اصلی یک مجری تاک‌شوست داشت. یا اصلا همان فرزاد حسنی. به نظر من نقاط ضعف حسنی درمان‌پذیر است. فحش‌ام ندهید! قبول دارم که روی اعصاب است ولی باور کنید لاعلاج نیست.


ولی داستان رشیدپور فرق می‌کند.
دیدید گلزار چه جوری کتلت‌‌اش کرد؟ با یک قهر نمایشی همان دم حجله رشیدپور نقطه شد رفت پی کارش. تا آخر هم جز اظهار ارادت کاری از دست‌اش برنیامد.


به هانیه توسلی گیر داده بود که تو چهره‌ات صلبیت دارد. هی هر جمله‌ای که می‌گفت این "صلبیت چهره" را یک جوری توش می‌چپاند. حالا چرا؟ چون اول برنامه به هانیه گفته بود که تو شبیه هدیه تهرانی(!) هستی، هانیه‌ی طفلکی هم با چشم‌های گرد شده گفت اولین باری است که چنین چیزی می‌شنود. آقا به‌ش برخورده بود و می‌خواست به زور حرف مزخرف‌اش را به کرسی بنشاند که مثلا کم نیاورده باشد.


به مریلا زارعی می‌گفت «شنیده‌ام می‌روی کلاس زبان! خب این جا برای ما یک کم انگلیسی حرف بزن ببینم!»
انگار با بچه‌ی کارگر خانه‌شان طرف است!
بعد برگشته بازخواست می‌کند که «تو که اثر فاخری(!) مثل سربازهای جمعه توی کارنامه‌ات داری برای چی تو مجردها بازی کردی»!
اصلا کی گفته سربازهای جمعه از مجردها بهتر بوده؟ ها؟!
حالا چون تو فوق لیسانس داری مجوز نمی‌شود که در مورد ارزش فیلم‌ها از خودت فتوا در کنی!
آخ که چه قدر دلم می‌خواست آن شب من به جای مریلا زارعی بودم و جواب مزخرفات رشیدپور را می‌دادم! متاسفانه مریلا از کوره در رفت و آن طوری که لازم بود حق‌اش را نگذاشت کف دست‌اش.


به تهمینه میلانی می‌گفت چرا زن‌های فیلم‌هایت را به کارهای مردانه‌ای مثل آرشیتکتی وا می‌داری!
خب به نابغه‌ای که آرشیتکتی را کار مردانه می‌داند آدم چه بگوید؟!
یک قیافه‌ی حق به جانبی هم گرفته بود که بیا و ببین! فکر می‌کند نظرات مشعشع‌اش حقیقت مطلق است! بدبختی، کلی هم ادعای روشن‌فکری‌اش می‌شود.


یک معیار خوب و مناسب برای سنجش موفقیت یک مجری تاک‌شو این است که ببینی مردم به خاطر او برنامه را تماشا می‌کنند یا به خاطر مهمان.
وقت‌هایی که مهمان برنامه معروف نبود شما شب شیشه‌ای را نگاه می‌کردید؟
فکر نمی‌کنم تعداد این جور بیننده‌ها از تعداد اعضای خانواده‌ی رشیدپور تجاوز کند.
مقایسه کنید با برنامه‌ی باز هم زندگی با اجرای گرم بیژن بیرنگ.
مهمان‌های این برنامه عموما شناخته شده نیستند اما ملت می‌نشینند پای تلویزیون و حرف آنها را می‌شنوند. چون مجری، مجری است. تفکر دارد. تو خالی نیست. حرف دارد. هدف دارد. باهوش است. بامزه است و در یک کلام می‌داند چه کار دارد می‌کند. (راستی برنامه این جمعه خیلی توپ بود! درباره‌ی تفاوت‌های زنان و مردان. اگر این برنامه از یک شبکه‌ی پرمخاطب پخش شده بود احتمالا خیل کفن‌پوشان راه می‌افتاد! ولی خدا را شکر مثل این که مراجع عظام شبکه‌ی چهار را نمی‌بینند)


یک مثال دیگر می‌زنم تا بگویم محدودیت‌های صدا و سیمای ما توجیه قابل قبولی برای ضعف شدید امثال رشیدپور نیست: شهیدی مجری برنامه‌ی صبح‌گاهی "مردم ایران سلام".
با این که ادعای گفت و گوی "چالشی" ندارد با ظرافت خیلی حرف‌ها را از زیر زبان مهمان‌اش بیرون می‌کشد ــ در کمال ادب و احترام.


خلاصه : آدم باید این کاره باشد!



یادداشت‌های جالب سینمایی نویسان روزنامه‌ی هم میهن را درباره‌ی آخرین شب شیشه‌ای (با گلزار) بخوانید.

راه بی‌پایان

سریال راه بی‌پایان رو می‌بینید؟ به نظر من یکی از بهترین سریال‌های سال‌های اخیره. به زودی مفصلا افاضات می‌کنیم!

ضمنا آتیلا پسیانی خیلی ماهه!

هجران بانو هن و نکاتی چند در باب جواهری در قصر

توجه توجه: خواندن این یادداشت به "خواص" توصیه نمی‌شود.


حتما مستحضر هستید که جمعه‌ی پیش بانو هن به درجه‌ی شهادت نائل شده جمعیتی را به ماتم نشاند و یک گند اساسی به اعصاب ملت مسلمان زد.
بنده‌ی حقیر هم که دل در گرو ایشان داشتم تا همین امروز پاک پکر بودم ولی با دیدن چند عکس از چهره‌ی نورانی ایشون زخم دلم کمی التیام پیدا کرد.
به شکرانه‌ی این نعمت این عکس‌ها را با شما در میان گذاشته نکته‌هایی چند را درباره‌ی ایشان و سریال معظم «جواهری در قصر» خدمت‌تان عرض می‌نمایم.


بانو هن عزیز دلم با نام اصلی «یانگ می کیونگ» به خاطر بازی در این نقش علاوه بر دل‌های من و شما و جمع کثیری از مردم شرق آسیا و حتی آمریکا و استرالیا و اروپا (جدی می‌گم به خدا!) جایزه‌ی ام‌بی‌سی را هم برده است.
ایشون علاوه بر بازی‌های درخشان دو تا کتاب شعر هم به زبان کره‌ای منتشر کرده که البته چاپ تمام هستند و لذا خواهشمند است طلب نفرمایید. تازه دی‌جی هم هستند ایشون و دوستداران‌شون از طریق رادیو می‌تونن صوت ملکوتی‌شون رو بشنوند. (واضح و مبرهن است که منظور از رادیو، شبکه‌ی پیام و سایر شبکه‌های صدای جمهوری اسلامی نمی‌باشد)
جالبه بدونین نقش بانو هن رو اول قرار بوده بازیگر نقش بانو چوئی بازی کنه ولی خوش‌بختانه قسمت «یانگ» عزیزم ق.ب.ا (مخفف قربونش برم الهی) می‌شه. تازه نقش یانگوم رو هم قرار بوده بازیگر نقش یائوسنگ بازی کنه که باز خوشب‌بختانه می‌رسه به «لی یونگ آئی».
یه چیز جالب دیگه هم بگم: بانو هن تو سناریوی اصلی زودتر از این‌ها می‌مرده ولی به خاطر تماشاگران مرگش چند قسمت به تعویق می‌افته.


***



سریال «جواهری در قصر» رو می‌بینید یا نه نمی‌دونم ولی امیدوارم دیده باشین. این سریال نمونه‌ی بسیار موفقی‌ست از یک سریال کاملا حرفه‌ای، خوش‌ساخت و همه‌پسند در استانداردهای جهانی. کما این که علاوه بر تمام کشورهای شرق آسیا در انگلیس، استرالیا و حتی آمریکا پخش تلویزونی داشته و خیلی هم موفق بوده. (البته جمعیت عظیم شرقی‌های ساکن آمریکا رو نباید نادیده گرفت)
داستان جذاب، روایت روان، ریتم مناسب بدون افت، بازی‌های خیلی خوب و شاید از همه مهم‌تر شخصیت‌پردازی فوق‌العاده (از نقش اصلی گرفته تا فرعی‌ترین‌ها) باعث شده این سریال در عین سادگی و بی‌هیچ بهره‌ای از جلوه‌های ویژه‌ی امروزی و اکشن بازی و بدون قر و قمیش اضافه از مرزهای کشور سازنده بسیار فراتر بره و با طیف بسیار بسیار متنوعی که از مردم شرق آسیا تا آمریکا رو در برمی‌گیره به خوبی ارتباط برقرار کنه.
از نظر محتوا هم اساسی‌ترین مفاهیم انسانی که بارها و بارها در فیلم‌ها و سریال‌ها و ... تکرار شده‌ن در کنار معرفی فرهنگ سنتی کشور کره چنان با ظرافت و در بطن داستان مطرح می‌شن که هم جذابن هم تاثیرگذار و در عین حال ساده و همه‌فهم.
برای من همیشه صفت «آموزنده» مصداق ابتذال یه کار هنری بخصوص فیلم و سریال بوده و سمبل‌ش هم فیلم‌های آبگوشتی هندی و فارسی! اما جواهری در قصر نشون می‌ده آموزنده بودن و پیام داشتن الزاما مترادف از دست رفتن جذابیت‌های سرگرم‌کننده و هنری نیست.


باشد که الگوی سریال‌سازهای وطنی قرار بگیرد ـ ان‌شاءالله.


***


کمی هم از ظرافت بازی یانگ می کیونگ عزیزم (بانو هن) بگیم: همون طور که گفتم همه‌ی بازی‌های این سریال از جمله نقش اصلی یانگوم سطح کیفی بالایی دارن اما بانو هن یه چی دیگه‌ست!
یانگ می کیونگ یا به قول طرفداراش یانگ آنی («آنی» در کره‌ای به معنای خواهر یا همون آبجی البته نه به اون جوادی!) با مهارت از میمیک چهره و زبان بدنش بهره می‌گیره و گاهی بدون گفتن یک کلمه، پیچیده‌ترین احساسات رو به بیننده منتقل می‌کنه. در آن واحد احساسات متفاوت و حتی متضاد مثل غم/شادی، درد/امید، عشق/عصبانیت و ... رو به شکل جذابی به نمایش درمی‌آره.
البته نقش بانو هن، ذاتا انقدر جذاب و همدلی برانگیز هست که شاید با یک بازی معمولی هم بیننده رو جذب می‌کرد ولی الان طوری برجسته شده که هم‌سطح نقش اصلی (یعنی یانگوم اون هم بازی و چهره‌ی سمپاتیک لی یونگ آئی) و حتی گاهی بالاتر از اون قرار می‌گیره.
به قول نویسنده‌ی وبلاگی که برای پخش این سریال از بی‌بی‌سی راه‌اندازی شده، نقش بانو هن شاید سخت‌ترین نقش سریال بوده چون در عین ظاهر خوددار، سرد و سخت‌گیر باید درون مهربون بانو هن هم نشون داده می‌شده؛ کاری که یانگ به خوبی از پس‌ش براومده.


***


در پایان یک بار دیگه شهادت این بانوی بزرگوار رو به عموم شیعیان جهان تسلیت عرض نموده علوّ درجات را برای آن عزیز از دست رفته از خداوند متعال مسئلت می‌نمایم.


انجمن تخصصی بانو هن! (عکس و مکس و مصاحبه و همه چی!)


یکی از وب‌سایت‌های طرفداران یانگ


عکس‌های بیشتر


ترش و شیرین با سس مخصوص عطاران

سروش صحت و محمدرضا آریان، بی‌شک یکی از بهترین فیلم‌نامه‌های طنز سال‌های اخیر را نوشته‌اند. اما اگر عطاران را بشناسید می‌دانید که ریزه‌کاری‌ها و جزئیاتی که اتفاقا بیشترین خنده را می‌گیرند دست‌پخت خود آقا رضای عطاران است که وقت اجرا به کار اضافه می‌کند و آن طعم بخصوص عطارانی را می‌سازد ـ هر چند گاهی شورش را از مزه درمی‌آورد!

 

اگر بخواهیم امتیازهای مثبت ترش و شیرین را بشماریم "انتخاب بازیگران" اول همه می‌آید. عطاران با نبوغ کم‌نظیری که در این زمینه دارد ستاره‌هایش را از زمین و هوا ـ و حتی از تیزرهای تبلیغاتی تلویزیون [1]ـ جمع کرده و به درخشش واداشته.

از لولایی و مریم امیرجلالی بگیر تا نوید کوچولو؛ همه همانی‌اند که باید باشند. دختر بچه‌ی وروجک «خانه به دوش» را یادتان هست؟ بازیگران کودک کارهای عطاران را با بقیه‌ی سریال‌های طنز و غیرطنز مقایسه کنید تا به عمق نبوغ عطاران در انتخاب بازیگر پی ببرید. بعد همین را بگیرید بیایید بالا. کی فکرش را می‌کرد جواد یحیوی مجری، انقدر راحت و بی‌دلیل! آدم را بخنداند؟ یحیوی (اشکان) هیچ کار خاصی نمی‌کند؛ فقط در دفتر کار جهان راه می‌رود اما می‌خنداند!مریم امیرجلالی در سریال ترش و شیرین

شفیعی‌جم این بار بنا به ضرورت فیلم‌نامه و اصولا سبک کار عطاران سراغ تیپ‌سازی اغراق‌آمیز نرفته. شخصیتی که بازی می‌کند نزدیک به شخصیتی است که در کوچه‌ی اقاقیا (کار دیگر عطاران) داشت و در واقع نزدیک به خود حقیقی‌اش. اما مثل همیشه تمیز و مسلط؛ بدون کوچک‌ترین حرکت اضافه.  او که این جا نقشی نسبتا جدی و نه چندان مثبت را بازی می‌کند خوب می‌داند که آن چه بر عهده‌ی اوست جلوه دادن به شخصیت‌های کمیک‌تر از طریق افزایش کنتراست است. بدون این که برای جلب نظر تماشاچی با‌ل‌بال بزند و خودش را بچلاند با ظرافت راه خودش را می‌رود. پاس گل را به موقع و به زیبایی برای خط حمله می‌فرستد و با وجود تکنیک فردی فوق‌العاده‌اش، با توپ خودنمایی نمی‌کند.

آناهیتا همتی به قول معروف انقدر موج مثبت دارد که صرف حضورش در صحنه دلنشین است. بازی طبیعی، روان و بی‌ادا، و درک درست‌اش از طنز و شوخی همه دست به دست هم داده تا راه او را به دل تماشاگر باز کند.

مریم امیرجلالی از کشفیات مرضیه برومند است. توی همان چند صحنه‌ی کوتاه در «تهران 11» و «هتل» هم جرقه را زده بود ولی با «خانه به دوش» عطاران ترکاند! سرمایه‌ی اصلی امیرجلالی هم ـ مثل بقیه‌ی بازیگران مورد علاقه‌ی عطاران ـ شخصیت خودش است. او هم «آنی» را که باید دارد و به کمک کارگردانش به خوبی از این «آن» استفاده می‌کند... می‌میرم برای عصبانیت‌اش!

و لولایی... آخ این حمید لولایی از همان «ساعت خوش» بدجوری چشم من را گرفته بود! چند سال بعد با خشایار «زیر آسمان شهر» چشم همه را گرفت. یک اشتباهی که عطاران در «متهم گریخت» مرتکب شد این بود که برای فرار از برچسب «تکراری» خوردن به جای لولایی رفت سراغ سیروس گرجستانی. گرجستانی البته بازیگر قدری است ولی مایه‌ی طنزش یک دهم لولایی هم نیست. لولایی از آنهاست که می‌تواند از یک حرف ساده و معمولی، حتی شده با یک تغییر کوچک در تن صدا یا حالت نگاه، بمب خنده  بسازد. می‌میرم برای جدیت‌اش!

 

 

خلاصه همه‌ی بازیگرها توپ بودند اما پدیده‌ی سریال بی‌تردید کسی نبود جز «آقا جون»!

بازیگر این نقش را عطاران در جریان تست انتخاب بازیگر برای «متهم گریخت» کشف کرده. پسرش را آورده بوده برای تست بازیگری، ولی عطاران پدر را پسند می‌کند. خلاصه طرف آن چنان چشم عطاران را می‌گیرد که به افتخار او کاراکتر «مش قربون» را به سریال اضافه می‌کند. اما عطاران که می‌دانسته طرف‌اش ظرفیتی بسیار بیشتر از این نقش کوچک دارد  او را تبدیل می‌کند به ستاره‌ی بلامنازع سریال جدیدش.

من نمی‌دانم این «کلکسیونر بمب‌های خنده» برای بازی گرفتن از کشف جدیدش چه کلکی سوار کرده ولی هر چی بوده نتیجه عالی شده. دم همگی‌شان گرم!

 

عطاران قرار است در کارهای آینده هم از این کلکسیون معرکه‌ای که جور کرده استفاده کند. امیدوارم باز هم فیلم‌‌نامه‌های خوب به تورش بخورد که  ارزش این مجموعه‌ی نفیس را داشته باشد.

 

ادامه دارد...

 



[1] بازیگر تیزر تبلیغاتی پفیلا: یکی من، یکی تو

مهران مدیری، شفیعی‌جم و خرید سیگار

 

مهران مدیری نفس‌زنان خودش را [به دفتر مجله‌ی فیلم] رساند. آن قدر عجله داشت که متوجه آسانسور نشده بود. می‌گفت: «در فیلم جدید کمال تبریزی نقش یک مرد ضد زن را بازی می‌کنم. الان هم در استودیو بودم اما به بهانه‌ی خرید سیگار زدم بیرون!» جالب اینجاست که این سیگار خریدن و حضور در جلسه‌ی ما ساعت‌ها به طول انجامید. می‌گوییم: «این احتمالا طولانی‌ترین زمانی است که کسی برای خریدن سیگار صرف کرده.» اما او می‌گوید این رکورد در اختیار شفیعی‌جم است و هنوز کسی نتوانسته آن را جابه‌جا کند: «موقع ضبط برنامه‌ی ساعت خوش شفیعی‌جم برای خریدن سیگار رفت بیرون اما هر چه منتظرش شدیم خبری نشد. تلفن‌های پی‌در‌پی و جست و جوی گروه تدارکات برای پیدا کردن‌اش بی‌نتیجه ماند. چند ساعت بعد بالاخره مادرش را پیدا کردیم. گفت رضا آمد ساکش را بست و خداحافظی کرد و رفت خدمت سربازی... دو ماه و اندی بعد، از دوره‌ی آموزشی برگشت!»  

 

مجله فیلم ـ شماره ویژه نوروز 86 

حسنی نگو بلا بگو (پدیده‌ای به نام فرزاد حسنی)

از این آقای فرزاد حسنی چه خوش‌مون بیاد چه بدمون، باید قبول کنیم پدیده‌ای‌یه برای خودش!

اگه یادتون باشه کارشو با اجرای نیم‌رخ شروع کرد و بعد هم بازی توی سریال "مسافری از هند".

اون موقع که تو نیم‌رخ بود، چون متن و حتی حرکات مجری به وسیله‌ی نویسنده و کارگردان تعیین می‌شد و این هم هنوز اول راه بود و روش زیاد نشده بود، روی اعصاب نمی‌رفت. ولی در عین حال نقاط قوت اجراش خودش رو نشون می‌داد...

 

کم نیستن کسانی که از فرزاد حسنی در حد چندش تنفر دارن. پاچه‌خاری، لوس‌بازی و بی‌ادبی شاخص‌ترین صفاتی هست که از طرف خیلی از بیننده‌ها به حسنی نسبت داده می‌شه.

 

جوامع سنتی مثل ما اصولا چنان در تارهای سنت و کلیشه‌ پیچیده شده‌ن که رهایی ازشون اگر هم ممکن باشه هزینه‌ی زیادی داره. حالا این رفتارهای کلیشه‌ای بوی نا گرفته به لطف انحصار دولتی، تو رادیو تلویزیون ما به توان هزار رسیده. همه‌ی مجری‌ها مثل هم، همه‌ی حرف‌ها مثل هم، همه‌ی سوال‌ها مثل هم، همه‌ی جواب‌ها و ... تو چنین فضایی طبعا برنامه‌های تاک شو (talk show)  کسل‌کننده‌‌ترین برنامه‌ها هستن. چون جا برای هیچ جور تازگی وجود نداره. تا همین یکی دو سال پیش برنامه‌های تاک‌شو اصولا برنامه حساب نمی‌شده‌ن و احتمالا جز مهمون برنامه و فک و فامیل‌هاش، یه دونه بینده هم نداشته‌ن: بسم‌الله الرحمن الرحیم، با عرض سلام به ارواح پاک شهدا و محضر رهبر انقلاب و بیننده‌های عزیز، شهادت جان‌سوز نوه‌ی خاله‌ی پسر عموی امام شونصدم شیعیان رو به ملت مسلمان تبریک و تسلیت عرض می‌کنم، بله من در راه‌پیمایی شرکت می‌کنم، بله این وظیفه‌ی شرعی و ملی ماست، تنها آرزوی من خدمت به اسلام و مردم میهنم هست، یک بار دیگه تبریک و تسلیت عرض می‌کنم، خداحافظ.

مجری‌ها هم که تبارک‌الله! یه مشت آدم ریز و درشت ترجیحا بی‌ریخت بی‌سواد که همه‌شون به قول صادق هدایت مثل خمیر دندون‌هایی می‌مونن که با کوچکترین فشاری ازشون نصیحت درمیاد. (البته به جز شهریاری) مرتیکه تازه سرشو از تخم درآورده داره هفتاد میلیون نفر آدم رو که خیلی‌هاشون جای پدر بزرگ و مادربزرگ اون هستن نصیحت می‌کنه!

 

حالا تو این کلیشه بازار اگه یکی بیاد یه کار جدید بکنه خب واقعا شایسته‌ی ستایش و تقدیره. فرزاد حسنی یکی از اون آدم‌هایی هست که این کار رو کرده و در رونق فعلی بازار تاک‌شو باید سهمی رو هم به اون نسبت داد.  اما  کلیشه‌ها رو شکستن و نوآوری با لا‌ابالی‌گری و بی‌تربیتی، مرز ظریفی داره که ظاهرا برای آقای حسنی قابل تشخیص نیست. واقعا بعضی موقع‌ها اصلا حرف دهنش رو نمی‌فهمه. نه کوچیک و بزرگ حالی‌شه، نه برنامه‌ی زنده حالی‌شه، نه زمان، نه مکان... همین جوری چشمش رو می‌بنده و دهنش رو باز می‌کنه!

 

اما در کنار این عیب خیلی بزرگ باید انصاف داد که اگه کار و بار حسنی گرفته بی‌دلیل هم نیست. صراحت کم‌نظیرش به هر حال تو تلویزیون فکسنی ما برای بیننده جذابیت داره. و در کنار اون نکته‌ی مهمی ـ که ندیده‌م مورد توجه قرار بگیره ـ اطلاعات و سواد خوب اونه که این یکی واقعا غنیمته. یه مقایسه‌ی کوچولو با مجری‌های هم ردیفش بکنین! از نظر اطلاعات ادبی، تاریخی، سیاسی و حتی مذهبی چند سر و گردن از همکارانش بالاتره.

مصاحبه‌ش با هاشمی رفسنجانی رو به احتمال زیاد دیدین. معلوم بود تمام کتاب‌های هاشمی رو خورده. ریز تاریخ‌ها و وقایع رو فوت آب بود. ضمن این که این دفعه باادب و باملاحظه هم شده بود و انصافا برنامه‌ی خوبی اجرا کرد. (البته طرف مقابلش هم این کاره بود!)

 

شاید اگه دو سه تا مجری باسواد قوی دیگه هم تو تلویزیون پیدا بشه که با فرزاد حسنی رقابت کنه، اون هم دیگه خودش رو تافته‌ی جدابافته احساس نکنه و دم به ثانیه قربون خودش نره و کمتر شر و ور بگه. این طوری فکر کنم تحمل برنامه‌ش راحت‌تر و لذت بردن از نقاط مثبت اجراش ممکن بشه!

 

 

پی‌نوشت: مصاحبه‌ی چلچراغ با حسنی

 

از کجا باید شروع کرد؟

صبح‌های جمعه شبکه‌ی پنج یه برنامه‌ای داره به اسم "از کجا باید شروع کرد"... تا حالا دیدین؟

یه برنامه‌ی آموزشی در زمینه‌ی مسایل خانواده‌ست با کارشناس ویژه و تماس‌های تلفنی مردم که به صورت زنده پخش می‌شه.

اگه برنامه رو ندیده باشین با این توضیحات بالا یه چیزی تو مایه‌های برنامه‌های خانواده که از صبح تا شب از شبکه‌های مختلف داخلی و خارجی پخش می‌شه تصورش کردین؛ ولی سخت در اشتباه‌اید!

یکی دو سال پیش، از همین شبکه و در همین ساعت یه برنامه‌ای پخش می‌شد به اسم "جمعه تعطیل نیست" با بازی علی‌رضا خمسه و افسانه چهره‌آزاد که فرمی مشابه همین داشت؛ یعنی آمیختن مجری‌گری با بازی‌گری و واقعیت با نمایش.

اما این یه چیز دیگه‌ست!

مجری‌/ بازیگرهای این برنامه مریم سعادت و فلامک جنیدی هستن که تا چند وقت پیش احترام برومند (خواهر مرضیه و راضیه برومند و مامان لیلی رشیدی) هم همراهی‌شون می‌کرد ولی از چند هفته پیش جاش رو داده به یه آقا که نقش برادر مریم و فلامک رو داره. اینا به اضافه‌ی کارشناس ثابت برنامه و بازیگرهای مهمان در قسمت‌های مختلف.

اما تعریف کردن من فایده نداره! باید ببینین! مرز نمایش و واقعیت آن چنان تو این برنامه باریک و ظریفه که اصلا دیده نمی‌شه. کف آدم می‌بره؛ می‌مونه که این چیرایی که الان داره می‌بینه واقعیته یا نمایش

در واقع پایه‌اصلی برنامه، قدرت بداهه پردازی بازیگرهاست. مریم سعادت و فلامک جنیدی قبلا استعداد عالی خودشون رو در بداهه پردازی تو "بدون شرح" نشون داده بودن. (پینگ‌پنگ‌های زیبا و ماهرانه‌ی مریم سعادت و فتح‌علی اویسی رو که یادتون هست؟) حالا اینجا دیگه ترکونده‌ن.

اما حضور قوی بازیگرهای مهمان و حتی کارشناس برنامه حکایت از قدرت کارگردان داره که کسی نیست جز مریم سعادت.

و البته متن‌ها (در واقع باید گفت "تم‌‌ها"؛ چون اصل ماجرا جلوی دوربین و در موقع اجرا اتفاق می‌افته) هم با ذوق و ظرافت نوشته می‌شن.

مدت زمان تماس‌های تلفنی و بحث در مورد اون‌ها هم به درستی تنظیم می‌شه.

ضمنا موسیقی تیتراژ برنامه هم ترانه قشنگیه با صدای محمد اصفهانی.

 

خلاصه که این برنامه به نظر من یه پدیده و یه اتفاق مهم در برنامه‌سازی تلویزیونی ایرانه. دم سازندگان‌ش گرم!

برومندی که می‌شناختیم ...

 

آنونس این "کتاب فروشی هدهد" رو که می‌داد کلی ذوق کرده بودم که یه کار جدید از مرضیه برومند. اما... دریغ و صد دریغ! تا الان که سه قسمت گذشته هیچ اثری از اون برومندی که می‌شناختیم نیست.

از فیلمنامه‌ی بیخودش بگیر تا  بازیگرای لوس و بی‌مزه‌ش. مخصوصا خواهرزاده‌های کیوان که کفر آدمو بالا میارن. آخه بازیگر قحط بود؟! گرچه ایراد اصلی تو شخصیت‌پردازی‌‌شونه و از دست بازیگر بدبخت کار زیادی برنمیاد...

خلاصه این که تا این جا این سریال به جز سوژه‌ش (مقایسه‌ی نسبت اندیشه و شکم در نزد امت فرهنگ‌پرور ایران) هیچ چیز جالب و بکری نداشته. امیدوارم قسمت‌های بعدی جور دیگه‌ای باشه.

 

اما فکرشو که می‌کنم می‌بینم اصولا برومند تو این سال‌ها یه جورایی سیر نزولی داشته. کارهاش رو به ترتیب زمانی در نظر بگیرین:

 

سریال‌های بزرگسالان: آرایشگاه زیبا، تهران11، هتل، کارآگاه شمسی و کتاب‌فروشی هدهد

 

سریال‌های کودک: خونه‌ی مادر بزرگه (1)، خونه‌ی مادر بزرگه (2)، زی‌زی‌گو‌لو

قبول دارین؟ کیفیت هر کدوم از این کارها نسبت به کار قبلی پایین‌تر و از کار بعدی بالاتر بوده‌!

 

البته واضح و مبرهن است که من دارم برومند رو با خودش مقایسه می‌کنم وگرنه در مقایسه با نرم (norm) تلویزیون ما که در هر حال یه سر و گردن بالاتره...

 

فتل خان

 

  (عکس بزرگتر)

این داش علیرضا که وبلاگشو ول کرده به امان خدا! پس مجبوریم خودمون دست به کار شیم.

اجالتا این مصاحبه رو با فتحلی خان اویسی بخونین.

این هم حرفای امیر جعفری، مهدی مظلومی، جواد رضویان و علیرضا افخمی درباره‌ی فتل.

منبع: روزنامه‌ی امتیاز

راهنمایی: فایل‌ها تصویریه. اولین save کنین بعد تو یه مرورگر تصویری ببینین که بتونین بزرگ کنین.