کمربندها را باز کنید! |
با عرض تبریک و تسلیت (یه گروههای مخالف و موافق!) سریال «کمربندها را ببندیم» هم تموم شد و تا اطلاع ثانوی به تاریخ پیوست... قسمت آخری با اینکه موضوعش چیپ و چرت بود در سایه شوخیهای فیالبداهه فتحعلی اویسی نجات پیدا کرد... بخصوص اون بازیهایی که با لباس فارغالتحصیلی درآورد خدا بود! (با منگوله کلاه یا عباش که مثل آخوندا گرفته بود راه میرفت) من که دلدرد گرفته بودم. خود بازیگرا هم به زور خودشونو نگه داشته بودن. یه جا هم (اولهاش) جعفری به ملکی که تو نقش خندید گفت «خوب شد خندیدی داشتم میمردم!!» :) خلاصه دم همهشون ــ بخصوص بازیگرا ــ گرم. فقط کاش این دم آخری با اون حجم افتضاح از تبلیغات مستقیم و نفرتانگیز کارو خراب نمیکردن. (خاک تو سر هرچی سامسونگ و پروتون و کلمبس و چای شهرزاده که مشاور تبلیغاتی شون این قدر خنگ و بیاخلاقه!) پی نوشت: حرف های خشایار الوند (نویسنده) و مهدی مظلومی (کارگردان) درباره سریال. پی نوشت2: مصاحبه با شیخ سعید فلوس موجود
چند نکته پراکنده مثبت و منفی درباره قسمت پشت صحنه سریِال "کمربندها را ببندیِم":
|