مقایسه عطاران با مدیری

آن که دنبال مردم می‌رود و آن که مردم را دنبال خودش می‌برد


مدیری، زیرک است. رگ خواب مردم توی مشت‌اش است. می‌داند در هر زمانی چه چیزی بازار دارد.  آن چه مردم دوست دارند می گوید و پول‌اش را می‌گیرد. سریال‌های مدیری معمولا مدتی بعد از پخش و بر اساس بازتاب های مردمی شکل اصلی‌شان را می‌یابند.


عطاران هم زیرک است و جامعه‌اش را خوب می‌شناسد اما قرار نیست به آن‌ها حال بدهد. حرف دارد و می‌خواهد حرف خودش را بزند. چه مردم دوست داشته باشند چه نداشته باشند.


مدیری بلد است که چطور مثل یک تاجر زبردست با کم‌ترین سرمایه‌گذاری (مادی و معنوی) بیش‌ترین بهره‌برداری (مادی و معنوی) را بکند. با استفاده از یک تیم ثابت و چند فرمول مشخص، در کم‌ترین زمان و با کم‌ترین تلاش ممکن (در مقایسه)، بیش‌ترین رضایت را از بیننده می‌گیرد:

صحنه‌اش را با دم‌دستی‌ترین وسایل و با کم‌ترین تلاش فکری می‌چیند بدون کم‌ترین ظرافت معنایی یا زیبایی‌شناسانه. میزانسن صحنه همیشه (همیشه‌ی خدا) عبارت است از دو تا مبل که بسته به گنجایش مبل تعدادی بازیگر روی آن می‌نشینند و بقیه پشت آن به صف می‌ایستند. اما مدیری خوب می داند چطور با چند رنگ تند (هر چند بی‌تناسب) و یک بزمجه‌ی بزرگ زنده روی میز، حواس تماشاگران کم‌توقع را پرت کند و چشم‌شان را به روی کاستی‌های صحنه ببندد.

مدیری چهار پنج بازیگر شاخص دارد که خودشان خوب می‌دانند چه گونه بازی کنند و بقیه‌ی بازیگرها را عوامل صحنه و دوستان، خویشاوندان و همسایگان آن‌ها تشکیل می‌دهند که نه استعدادی از خودشان دارند نه کارگردان برای خوب بازی گرفتن از آن‌ها کوششی می‌کند. بچه‌ها در آثار مدیری یا اصلا نیستند و یا اگر باشند در حد میز و سه پایه و دیگر وسایل صحنه‌اند. اما در سایه‌ی تیپ‌های محبوب و بامزه‌ای مثل قلمراد و ستاره‌ی خوش تیپی مثل بازغی و کمدین باسابقه‌ای مثل خمسه، و از همه مهم‌تر خود مدیری (که امسال ثابت کرد پولسازترین ستاره سینما هم می‌تواند باشد)، کی بازیگرهای فرعی را می‌بیند؟


عطاران اما برای ریزترین جزئیات صحنه فکر می کند و وقت و انرژی صرف می‌کند ولی رضایتی که از بیننده‌اش می گیرد شاید به مراتب کم‌تر از مدیری باشد. در صحنه‌پردازی‌های عطاران از رنگ های تند و جانوران محیرالعقول و مبلمان چشم‌گیر خبری نیست. همه چیز به فراخور قصه و فضا باید واقعی باشد. از تور نانوایی در گوشه‌ی حیاط خانه اوس احمد بگیر تا دستمال روی تلفن خانه‌ی ماشالله تا زنگ درب و داغان خانه‌ی زن ترشی‌فروش.

عطاران برای فرعی‌ترین نقش‌ها با دقت و حوصله دنبال بازیگر مناسب می‌گردد و برای بازی گرفتن از هر کدام آن‌ها وقت و انرژی بسیار صرف می‌کند و تا آن چه می‌خواهد به دست نیاورد ول کن معامله نیست. چنان است که حضور بچه‌ها، رهگذران،‌ فروشنده‌‌ها و تمامی نقش‌های ریز و فرعی هم درست به اندازه‌ی نقش‌های اصلی دلپذیر و جذاب است.


کل شوخی های کل سریال‌های مدیری شاید به سی تا نرسد! که آنها هم از آثار لورل و هاردی، پلنگ صورتی و تام و جری اقتباس شده‌اند و اگر به این شوخی‌ها آشنا باشید در خلال سریال‌های مدیری کم‌تر غافلگیر می‌شوید و به خنده می‌افتید.


عطاران اما برای هر صحنه به صورت جداگانه،‌ شوخی‌های تازه و بکر طراحی می‌کند که مخصوص همان صحنه و موقعیت هستند.



مدیری با زیرکی فضای رسانه‌ای را به نفع خودش طوری در اختیار گرفته که حتی در مقابل ضعیف‌ترین آثار او کم‌تر می‌شود نقد منفی  پیدا کرد. طرفداران مدیری چنان ارادتی نسبت به او  دارند که هر سریال طنز دیگری از طرف رقبای مدیری ارائه می‌شود به سرعت فضای منفی علیه آن درست می‌کنند و هر چه اقبال به آن سریال بیش‌تر باشد حملات شدت می‌گیرند.


عطاران در فضای رسانه‌ای چنان بی‌کس و برخوردش در برابر منتقدان چنان متواضعانه است که حتی وقتی منتقدی از کار او خوشش آمده موقع تعریف و تمجید،‌ معذب می‌شود  و حتی‌الامکان در تمجید از او خساست می‌کند.


امروز وقتی آثار گذشته‌ی مدیری را نگاه می‌کنیم، بیش‌ترشان کمی کهنه به نظر می‌رسند اما لطف دیدن مثلا «خانه به دوش»، امروز (که چهار پنج سال از پخش آن گذشته) اگر بیش‌تر نباشد کم‌تر هم نیست.به نظر می رسد آثار مدیری سطح بیش‌تر، و آثار عطاران عمق بیش‌تری را در بر می‌گیرند.