متشکرم! واقعا متشکرم!


شبکه‌ی تهران چند وقته داره یه سریال خوب کره‌ای پخش می کنه به نام "متشکرم". الان فکر می‌کنم هشت یا نه قسمت (از 16 قسمت) پخش شده.

ظاهرا هدف اصلی از ساخت و پخش این سریال آگاهی‌دهی درباره‌ی بیماری ایدز بوده ولی این وجه تبلیغی آن چنان با ظرافت در تار و پود کلیت اثر تنیده شده که در عین حداکثر تاثیرگذاری هرگز و در هیچ لحظه‌ای از سریال بیرون نمی‌زنه و اصلا شاید دیده هم نشه.

عمیق‌ترین و قشنگ‌ترین مفاهیم انسانی، اخلاقی، مذهبی و حتی عرفانی درست به همین ظرافت و تاثیرگذاری در بطن یک قصه‌ی عاشقانه‌ی ساده با حدود بیست شخصیت که همه‌شون از اصلی‌ها تا فرعی‌ترین‌ها با دقت در جهت مسیر داستان پرورده و چیده شده‌ن مطرح می‌شه. به جرأت می‌تونم ادعا کنم کل فیلم‌ها و سریال های مذهبی و معناگرای ایرانی این سال‌ها رو که بعضی‌هاشون بودجه های میلیاردی داشتن بذاریم روی هم، به اندازه‌ی این سریال بی‌ادای ساده تاثیرگذار نیستن.
حیف که خیلی از صحنه‌ها و دیالوگ‌های کلیدی سریال سانسور شده‌ن؛ اگه نسخه‌ی کامل سریال رو گیر بیارید و ببینید خیلی بهتر به زیبایی و ظرافت نگاه این سریال به عشق، خانواده، جامعه، کار، تحصیل، بیماری، مرگ و در نهایت کل زندگی پی می‌برید.
از نکات برجسته‌ی دیگه‌ی سریال می‌شه به بازی‌های عالی بازیگران (از جمله بازی حیرت‌انگیز دختر بچه‌ی شیرین هشت ساله‌ی بازیگرنقش «پوم»)  و تدوین سریال بخصوص شیوه‌ی خاص پیوند زدن آغاز هر اپیزود به پایان اپیزود قبلی اشاره کرد.


خلاصه داستان سریال:
مین گی سو، پزشک جوان و حاذق اما ازخودراضی و  تندخو، متوجه می‌شه که دوست دخترش به زودی در اثر سرطان پانکراس خواهد مرد. جی مین، دوست دختر مین گی سو که اون هم پزشک هست از  مین گی سو می‌خواد که اگر مرگ به او مهلت نداد مین گی سو از طرف اون از دختر بچه هشت ساله ای که دو سال پیش در اثر اشتباه سهوی جی مین به ایدز مبتلا شده عذرخواهی کنه. کمی بعد جی مین می‌میره و مین گی سو که به خاطر پرخاشگری از بیمارستان اخراج شده از طرف مادرش که صاحب یه شرکت تجاری بزرگه، به عنوان دستیار سوک هیون، کارمند ارشد جوان و جاه‌طلب شرکت به دهکده‌ی جزیره آبی فرستاده می‌شه.
مین گی سو خیلی زود می‌فهمه اون دختر بچه مبتلا به ایدز با مادرش یونگ شین تو همین دهکده زندگی می کنه و در واقع دختر سوک هیون هست که هشت سال پیش بعد از یک ماجرای عاشقانه بدون این که از وجود بچه خبر داشته باشه برای ادامه تحصیل و کار راهی سئول می‌شه ولی یونگ شین با وجود مخالفت‌ها و تهدیدهای مادر سوک هیون بچه رو به دنیا میاره و به مدت هشت سال به تنهایی از اون و پدربزرگ بیمارش عاشقانه و با تحمل سختی‌های زیاد مراقبت می‌کنه.
مین گی سو کم‌کم تحت تاثیر خانواده‌ی سه نفره‌ی یونگ شین به دید تازه‌ای می‌رسه و از اون طرف سوک هیون که با وجود انکار یونگ شین کم‌کم مطمئن می‌شه پوم دختر اونه، به شدت دچار عذاب وجدان می‌شه و...