سفری دیگر ـ تقابل درون و بیرون


1- ظاهر : اولش مهم‌ترین دلیلی که توجه منو به این سریال جلب کرد، بازیگر نقش پدرو بود! این بازیگر که من اصلا نمی‌شناسمش شاید از نظر قدرت بازیگری یک بازیگر معمولی باشه اما به واسطه قیافه و رفتار جذابش حضور قدرتمندی داره که از همون لحظه اول، بیننده رو جذب می‌کنه و بعد از مردن پدرو هم تاثیر این حضور قدرتمند در ذهن تماشاگر باقی می‌مونه.

بعد از حلول روح پدرو در بدن سالوادور هم، چه از طریق دیالوگ‌ها (تعریف و تمجید اغراق‌آمیز از قیافه سالوادور) و چه از طریق تصویر (زرت و زرت به بهانه لباس عوض کردن و دوش گرفتن دوربین روی هیکل ایشون زوم می‌کنه) تاکید زیادی روی ظاهر این کاراکتر می‌شه (حتی می‌شه گفت گاهی گندش رو در میارن!).




2- باطن: الان که نزدیک بیست قسمت از سریال گذشته، جذاب‌ترین نکته‌ی سریال برای من، کاراکتر ایزابل هست که بازی درخشان بازیگرش به خوبی تونسته ابعاد نسبتا پیچیده‌ نقش رو (در مقیاس سریال‌های عامه‌پسند) تصویر کنه.

اصولا ابهام و معماگونگی یکی از وجوه محوری این سریال عامه‌پسند هست و این معماگونگی در شخصیت‌ ایزابل به اوج می‌رسه. ایزابل حرفایی رو در مورد احساساتش به زبون میاره که هیچ وقت صریحا رد نمی‌شه اما فیلم‌نامه‌نویس، کارگردان و بازیگر، با تمهیدات ظریفی به تماشاگر می‌فهمونن که احساسات واقعی ایزابل اون چیزایی نیست که به زبون میاره و حتی اون چیزایی نیست که خودش فکر می‌کنه.

شاید بشه گفت دو وجه متضاد شخصیت ایزابل یعنی وجه فرشته‌گون و وجه شیطانی، در دو شخصیت دیگر سریال یعنی والریا و ربکا، متبلور شده‌. همون طور که والریا و ربکا دائما با هم تقابل و درگیری دارن، در درون ایزابل هم نیکی و پلیدی با هم در جنگ‌اند. و این کشمکش، جذابیت اصلی سریال برای جلب مخاطب هست.