"زیر
آسمان‌ شهر"، "بدون‌ شرح"،  "پاورچین" و "باغچهِ مینو" ...شاید بزرگ‌ترین‌ عامل‌ ارتباط‌ این‌ سریال‌ها با مخاطب‌ در شخصیت محوری‌ داستان‌ها باشد:   خشایار ، کاووسی‌ ، فرهاد و  داوود ...

آنچه‌ در این‌ میان‌ تجربه‌ای‌ ارزشمند به‌ حساب‌ می‌آید و هرگز نمی‌توان‌ از آن‌ چشم‌پوشی‌ کرد استفاده‌ از «یک‌ شخصیت‌ خاص»‌ در این‌ آثار است، به ‌طوری ‌که‌ حتی‌ بار قسمت‌ اعظمی‌ از اثر را به‌دوش‌ بکشد. آن‌جا که‌ در نمایش‌ سنتی‌ سیاه‌بازی‌ خودمان‌ کلیت‌ اثر حول‌ و حوش‌ شخصیت‌ سیاه‌ دور می‌زند، خود به‌ تمامی‌ مؤید این‌ ادعاست‌ که‌ تماشاگر ما بازیگرمحور است‌ و با تعداد اندکی‌ شخصیت‌ ارتباط‌ برقرار می‌کند، آن‌ هم‌ در صورتی‌ که‌ یکی‌ از این‌‌ شخصیت‌ها پررنگ‌تر، خاص‌تر و دارای‌ ویژگی‌های‌ منحصربه‌فردی‌ باشد. رویکرد چنین‌ سریال‌های‌ طنزی‌ به‌ این‌ مقوله‌ نقطه‌ ضعف‌ نیست، بلکه‌ حتی‌ می‌تواند هوشمندی و درایت‌ نویسنده‌ و کارگردان‌ را در تعامل‌ با مخاطب‌ ایرانی‌ نشان‌ دهد.  جالب‌ این‌جاست‌ که‌ حرکت‌ برخلاف‌ چنین‌ قضیه‌ای،‌ نتیجه‌ای‌ چون‌ "بانکی‌ها" را به‌ دنبال‌ خواهد داشت‌ و پیوستن‌ به‌ این‌ موج، علی‌رغم‌ حضور بسیاری‌ ضعف‌ها، برآیندی‌ چون‌ "باغچهِ مینو". سریال‌ اخیر اگرچه‌ بسیاری‌ ضعف‌های‌ بنیادین‌ چه‌ در قصه، چه‌ در ساختار و عوامل‌ اجرایی‌ دارد، به‌واسطهِ چنین‌ نگرشی‌ (ایجاد بار طنز به‌ واسطهِ حضور فتحعلی‌ اویسی) بسیاری‌ از مشکلات‌ خود را مخفی‌ نگاه‌ می‌دارد و مخاطب‌ را در بسیاری‌ لحظات‌ ارضا می‌کند.

به‌ هرحال، گاه‌ سنت‌شکنی‌ و حرکت‌ برخلاف‌ جریان‌ انتظارات‌ مخاطب‌ نه‌ تنها مثبت‌ و خردمندانه‌ نیست، بلکه‌ منجر به‌ شکست‌ در برقراری‌ ارتباط‌ با مخاطب‌ می‌شود.

 

مجله سروش _ با کمی تلخیص