این سریال «از سرزمین شمالی» هم به نظرم یکی از اون شاهکارای سریالسازیه!
بیست و هفت ـ هشت سال سال از ساختش میگذره و هنوز این قدر تر و تازه و دیدنییه.
مدتییه شبکهی ۴ صبحها ساعت ۱۱ داره پخش میکنه.
لوکیشن این سریال که به مدت ۱۸ سال و در چند فصل از تلویزیون ژاپن پخش شده و خیلی از کشورهای خارجی هم اون رو خریداری و پخش کردن، سال هاست که تبدیل به موزه شده.
اگه دوست دارید قیافهی الان گورو (باباهه)، جون (پسره) و هوتارو (دختره) رو ببینید کلیک کنید! اینم یوکیکو (خالهی خوشگلشون) و اینم سوتا (که عاشق یوکیکو میشه).
(گفتم شاید دلتون نخواد اون تصویری که تو ذهنتون از این شخصیتها مونده تغییر کنه به خاطر همین تصاویر رو به صورت لینک گذاشتم)
موزیک محبوب و خاطرهانگیر این سریال رو هم میتونید از این جا دانلود کنید. و این هم آهنگ سریال از سرزمین شمالی با آواز مربوطه!
اینم اطلاعات بیشتر درباره داستان فصلهای مختلف این سریال و...
تا حالا ندیده بودم همه منتقدان یک صدا از فیلمی این طوری تعریف کنن! خیلی کنجکاو شدهم. بعد از شونصد سال، دارم برای اکران عمومی یک فیلم، روزشماری میکنم! امیدوارم مشکلی پیش نیاد و تو برلین هم جایزه بگیره اصغر فرهادی.
البته به جز «درباره الی» فیلم «بیپولی» حمید نعمتالله و «عیار ۱۴» پرویز شهبازی هم باید دیدنی باشه. یعنی امیدوارم که باشه ـ همون طور که «بوتیک» و «نفس عمیق» بودن.
در کل انگار سال ۸۸ اکران آبرومندانهتری نسبت به امسال خواهیم داشت که البته متاثر از تلاش و استعداد فردی سه چهار تا کارگردان هست و شاید نشه به تداومش چندان امید بست. اما به هر حال غنیمته تو این اوضاع.
این روزا شبکه سوم حوالی ۱۱ شب یه برنامهای پخش میکنه به اسم «سی سال، سی مجموعه» که ۳۰ مجموعهی تاریخی برگزیدهی سی سال پس از انقلاب رو با حضور عوامل سازندهی اون سریال بررسی میکنن. من تا حالا فقط برنامهی سیزدهم بهمن رو دیدم که اختصاص به سریال مدرس داشت و فریدون جیرانی (مجری برنامه) با هوشنگ توکلی (نویسنده و کارگردان سریال مدرس) گفت و گو میکرد و لابهلای گفت و گو قسمتهایی از سریال پخش میشد.
آخرین بریده از سریال که در انتهای برنامه پخش شد قسمتی از سخنرانی معروف خسرو شکیبایی بود. بعد از این بریده، مصاحبهای با پروین کوشیار (همسر شکیبایی) پخش شد که اختصاصا برای این برنامه در منزل ایشون انجام شده بود. خانم کوشیار چند تا خاطرهی کوتاه از روزهای بازی در سریال مدرس تعریف کرد. ضمنا گفت که این سریال در کنار هامون و خانه سبز و چند تا کار دیگه از اجراهای محبوب خسرو بوده که بیشتر از کارای دیگهش دوستشون داشته. (دانلود فایل ویدئویی مربوطه)
در مجموع در مقایسه با برنامههای این شکلی که معمولا از تلویزیون پخش می شه به نظر میرسه واسه این برنامه، فکر و انرژی قابل قبولی صرف شده. مثلا همین که رفتهن یک مصاحبهی اختصاصی جالب انجام دادهن خب واقعا غنیمته!
پی نوشت: کسی برنامه دوازدهم و چهاردهم رو ندیده؟ مال چه سریالهایی بودن؟
جمعه ها ظهر، شبکهی یک یه برنامهای پخش میکنه به اسم «نقره» که هر بار یکی از هنرمندان سینما و تلویزیون رو دعوت میکنن و خاطرات سی سال اخیر (یا قبلتر) رو مرور میکنن. امروز رسول صدر عاملی مهمون برنامه بود و بیشتر راجع به فیلم گلهای داودی حرف زدن. یه مصاحبهی جالب هم با بیژن امکانیان شده بود که اونم پخش شد.
یه قسمتی داره این برنامه به اسم «صندوق خانه» که تو این قسمت از آرشیو تلویزیون فیلمای قدیمی درمیارن مثلا مربوط به سالهای ۵۷-۵۸-۵۹... که خیلی جالبه. صندوقخانه ی امروز قسمتایی از یه تله تئاتر مال سال ۵۸-۵۹ رو نشون داد که حمید جبلی و ایرج طهماسب و فاطمه معتمدآریا توش بازی میکردن. طهماسب نقش پسر جبلی و معتمدآریا رو داشت! و قیافهش ۱۸۰ درجه با امروزش فرق می کرد. خیلی جالب بود...
«در فیلم الماس ۳۳ برای یافتن مادر رضا چندان وقت تلف نکردیم. چون از همان اولین برخورد و با دیدن روی ماه و شیرین و خندان خانم خیرآبادی، فهمیدم که خودش است و از لحاظ کار بازیگری و دقت و دیسیپلین و نظم حرفهای هم به رغم هرج و مرج و بینظمی حاکم بر آن فیلم، بسیار عالی بودند... اما در اجاره نشینها بود که خانم خیرآبادی واقعا سنگ تمام گذاشتند و حسابی از پس نقش مادر خانه برآمدند (با این که همسن آقای انتظامی هستند) و شدند آن عنصر خیرآباد و خیرآوری که بالاخره باعث استقرار خانه و اتحاد ساکنان آن میشود... کلا خانم خیرآبادی همیشه در ذهنم تصویر و نماد یک مادر واقعی بوده که از ته دل میخواهد به اطرافیان محبت کند و دائم نگران آن هاست».
این ها را داریوش مهرجویی، در یادداشتی به مناسبت بزرگداشت حمیده خیرآبادی در بیست و یکمین جشنواره فیلم فجر برای مجله فیلم نوشته.
حمیده خیرآبادی با سابقه ای طولانی در کار سینما، تئاتر و تلویزیون در سال ۸۳ پس از بازی در سریال این راهش نیست ترجیح داد خودش را بازنشسته کند:«دیگر خسته شده بودم... بالاخره ۶۱ سال کار باید کافی باشد. از طرف دیگر فکر میکنم باید برای کار خودمان هم ارزش قایل باشیم و به خودمان احترام بگذاریم. من خودم خواستم که دیگر کار نکنم الان دارم استراحت میکنم ولی خدا را شکر بیمار نیستم... بر خلاف آن چه گاهی شایع می کنند حالم خوب است. من نمیدانم چرا برخی دوست دارند دیگران را با گفتن این حرفها ناراحت کنند. مردم خیلی به من و امثال من لطف دارند. به هر حال وقتی چنین شایعاتی پخش میشود نگران میشوند. خدا را خوش نمیآید».
ماه رمضان گذشته که گزارشگران تلویزیون مهمان خانهی شهلا ریاحی شده بودند او هم که مدتی است خودش را بازنشسته کرده با شور و علاقهی خاصی گفت که هر روز با حمیده خیرآبادی که نزدیکترین و بهترین دوستش است تلفنی صحبت میکند.
گرچه گاهی با بازپخش کارهای پیشین حمیده خیرآبادی، مثل خانه سبز و همین چند هفته پیش مریم و میتیل، فرصت دوباره دیدن آن روی ماه و مهربان را پیدا میکنیم اما خیلیها دلشان برای یک کار تازه از او تنگ شده.
خودش چی؟ دلش برای این که یک بار دیگر جلو دوربین ظاهر شود تنگ نشده؟
«در طول این دو سه سال چند بار از من خواستند که دوباره به بازیگری برگردم اما قبول نکردم. خسته شدهام. البته از شما چه پنهان گاهی دلم برای بازی تنگ میشود اما به روی خودم نمیآورم!»
* نقل قولها از مجله فیلم شمارهی ۳۸۷ است.