سریال سفری دیگر با یک افت نسبتا شدید در ده بیست قسمت آخر بالاخره تموم شد. این سریال با این که در مجموع شخصیتپردازی جذابی داشت گاهی در مورد بعضی شخصیتها انگار سرگردون بود. واکنشهای یعضی کارکترها تو قسمتای آخر واقعا احمقانه بود. انگار خود نویسنده هم در برابر بازگشت سالوادور (پدرو) موضع مشخصی نداشته و نمی دونسته بالاخره چه خاکی میخواد به سرش بریزه.
نکتهی دیگهای که میخوام بهش اشاره کنم نقش آزور (سگ پدرو) هست که بعد از بازگشت سالوادور تقریبا محو شد. در صورتی که یکی از شخصیتهای جذاب و کمنظیر سریال میتونست باشه.
آببندی سریال هم کم نبود! گفت و گوها و ماجراهای بیاهمیت شخصیتهای حاشیهای گاهی واقعا حوصلهی آدمو سر میبرد.
به نظر میاد سریال نقاب آنالیا هم که میخواد بعد از سفری دیگر پخش بشه موضوعش بازگشت یه نفر با یه صورت دیگه هست. انتخاب این سریال برای پخش بلافاصله بعد از سفری دیگر، بدسلیقگی نیست؟
بگذریم. یه سوال هوش بپرسم. این عکس پایین رو خوب بهش دقت کنین. میشناسیدش؟
این عکس جوونیهای آندرس گارسیا بازیگر اسپانیاییتبار و اهل مکزیک هست که نقش پدرو خوزه دونوسو رو در سریال سفری دیگر بازی میکنه. یه تیکه ویدئو کوتاه از بازی او رو در یک فیلم سینمایی در این جا میتونید ببینید: کلیک کنید
1- ظاهر : اولش مهمترین دلیلی که توجه منو به این سریال جلب کرد، بازیگر نقش پدرو بود! این بازیگر که من اصلا نمیشناسمش شاید از نظر قدرت بازیگری یک بازیگر معمولی باشه اما به واسطه قیافه و رفتار جذابش حضور قدرتمندی داره که از همون لحظه اول، بیننده رو جذب میکنه و بعد از مردن پدرو هم تاثیر این حضور قدرتمند در ذهن تماشاگر باقی میمونه.
بعد از حلول روح پدرو در بدن سالوادور هم، چه از طریق دیالوگها (تعریف و تمجید اغراقآمیز از قیافه سالوادور) و چه از طریق تصویر (زرت و زرت به بهانه لباس عوض کردن و دوش گرفتن دوربین روی هیکل ایشون زوم میکنه) تاکید زیادی روی ظاهر این کاراکتر میشه (حتی میشه گفت گاهی گندش رو در میارن!).
2- باطن: الان که نزدیک بیست قسمت از سریال گذشته، جذابترین نکتهی سریال برای من، کاراکتر ایزابل هست که بازی درخشان بازیگرش به خوبی تونسته ابعاد نسبتا پیچیده نقش رو (در مقیاس سریالهای عامهپسند) تصویر کنه.
اصولا ابهام و معماگونگی یکی از وجوه محوری این سریال عامهپسند هست و این معماگونگی در شخصیت ایزابل به اوج میرسه. ایزابل حرفایی رو در مورد احساساتش به زبون میاره که هیچ وقت صریحا رد نمیشه اما فیلمنامهنویس، کارگردان و بازیگر، با تمهیدات ظریفی به تماشاگر میفهمونن که احساسات واقعی ایزابل اون چیزایی نیست که به زبون میاره و حتی اون چیزایی نیست که خودش فکر میکنه.
شاید بشه گفت دو وجه متضاد شخصیت ایزابل یعنی وجه فرشتهگون و وجه شیطانی، در دو شخصیت دیگر سریال یعنی والریا و ربکا، متبلور شده. همون طور که والریا و ربکا دائما با هم تقابل و درگیری دارن، در درون ایزابل هم نیکی و پلیدی با هم در جنگاند. و این کشمکش، جذابیت اصلی سریال برای جلب مخاطب هست.