IROON TV

برنامه های تلویزیون‌های ایرانی و فارسی‌زبان

IROON TV

برنامه های تلویزیون‌های ایرانی و فارسی‌زبان

نکته‌های جامانده از سال 84

·          روزهای اعتراض رو که می‌داد همه‌ش خداخدا می‌کردم نکنه "دیوید" (شخصیت اول داستان) آخرش مسلمون دو آتیشه بشه. خوشبختانه نویسنده و کارگردان عقلشون رسیده بود!

·          لهجه‌ی برره‌ای انگار "سعید پیردوست" رو طلسم کرده بود! مثل طنابی که که پیچیده بود دور دست و پاش و نمی‌ذاشت جنب بخوره. همین که برگشت به لهجه‌ی تهرونیش شد همون پیردوست سابق. اینم از تاثیر شگفت‌انگیز لهجه!

·          وقتی تو روزنامه خوندم فیلم مستند "رژه‌ی پنگوئن‌ها" رو - که اونقدر آرزو داشتم ببینم - "اکبر منانی" دوبله کرده، حدس زدم چی از آب دراومده. واقعا هم که بهتر از این نمی‌شد رید به فیلم! در کمال "خود خلاق پنداری" دیالوگ گذاشته بودن برای پنگوئن‌های زبون‌بسته! اونم چه حرفایی! چه صداهایی!

·          قسمت آخر "او یک فرشته بود" به نظرم سقوط آزاد بود. چه از نظر محتوایی، چه از نظر هنری. همیشه آخرش باید گند بزنن. می‌میرن یه ماه زودتر کارو شروع کنن که به سمبل‌کاری نیفتن. "روزهای اعتراض" هم همین بلا به سرش اومد.

·          مهران مدیری شب‌های برره برخلاف نودتایی‌های قبلی که بازیش تحت‌الشعاع کارگردانی و بازیگرهای دیگه قرار می‌گرفت (بخصوص تو نقطه‌چین که بازی خیلی ضعیفی داشت) در مقام بازیگر هم درخشید.

·          کیوون اول قرار بود یه پسر "اوا" باشه ولی مثل این که نذاشتن و شخصیتش عوض شد. شاید به خاطر همین شفیعی‌جم، اون شفیعی‌جم همیشه نبود. در طول کار هم دو سه بار با عوامل دیگه‌ی سریال دعواش شد و تا پای قهر پیش رفت. اگه یادتون باشه تو "بدون شرح" هم یه دفعه وسط سریال ناپدید شد.

عزا عزاست امروز – ایشالا مبارکش باد

من نمی‌دونم کی گفته که بازیگرای معروف و موفق لزوما مجری‌های خوبی هم هستن!

دیشب مجید مظفری و خسرو شکیبایی مجری یکی از این برنامه‌های تحویل سال شده بودن؛ آقای یک چیز مزخرفی شد که نگو.

مجید مظفری که انگار داشت تکلمه می‌خوند! یه مهمونی هم داشت که به زبان اوستایی! حرف می‌زد.

شکیبایی هم که میزبان محمد اصفهانی (خواننده) بود جون آدمو بالا می‌آورد تا دو کلمه حرف بزنه. در کل خیلی محجوب‌تر از اونه که بتونه از عهده مجری‌گری بربیاد. مجری باید یک مقدار پررویی تو ذاتش باشه که تو ذات شکیبایی نیست!

آخرش اعصابم خورد شد تلویزیون رو خاموش کردم. بخصوص که برنامه‌ها هم هیچ حال و هوای عید نداشت. بعد از سال تحویل هم به کوری چشم همه‌ی مشرکین زدیم ماهواره! دیگه شب عیدی حوصله‌ی ناله و ضجه نداریم والله!

 

به امید روزی که ملت مرده‌پرست و ماتم‌پرور ایران، فرق "بزرگداشت" رو با "عزاداری" بفهمن...

به امید روزی که شادی و شاد کردن دیگران ـ که بزرگترین صوابه ـ  "گناه" حساب نشه...