بخصوص که در این قسمتها حضور سه وزنهی اصلی سریال یعنی محمد کاسبی، مهران رجبی و علی صادقی به حداقل رسیده بود. این سه تا بازیگر که هر کدوم به تنهایی برای یه سریال طنز کافی هستن! در ترکیب با هم فوقالعاده عمل کردن. در واقع خیلی از شوخیهای اصلی و بامزهی سریال فقط با اتکا به حضور و ارتباط این سه تا با هم شکل میگرفت. و البته اشکان اشتیاق هم گاهی وارد بازی میشد و موفق هم بود.
از بهترین شوخیهای سریال یکیش شوخی با سریال زیر تیغ بود (صحنهی کلانتری) با بازی شاهکار مهران رجبی که کمکم داره به مهمترین ستارهی تلویزیون تبدیل میشه!...
این وسط شخصیت مرضیه (آی کیو!) هم جدید و جالب بود و بیشتر از این هم میشد روش مانور داد.
مشکل بیکاری و مهم تر از اون مشکل "فرهنگ نادرست کار" که درایتمندانه و به موقع به عنوان موضوع اصلی انتخاب شده بودن، در کنار چند مسالهی فرعیتر مثل دانشگاه و مسکن و شرکتهای ریز و درشت خدماتی، صمیمانه و بدون تاکیدهای اضافه و پیامهای بهداشتی آنچنانی، پرداخت شده بود و همذاتپنداری تماشاگرانی که روزانه با مسایل مشابه دست به گریبان هستن به خوبی برمیانگیخت.
درسته که مجید صالحی، رفقای مطبوعاتی مهران مدیری رو نداره که فرت و فرت براش نوشابه باز کنن ولی یک کار خوب، بدون جنگولکبازی هم می تونه جای خودش رو بین مردم باز کنه و این چیزی بود که برای «سه در چهار» اتفاق افتاد.
و... همین دیگه! فقط می مونه آرزوی موفقیتهای بیشتر برای صالحی که امیدوارم خیلی زود بتونه سبک شخصی خودش رو هم پیدا کنه و مثل عطاران راه جدیدی در سریالسازی تلویزیون ایران باز کنه.
پینوشت: ظاهرا دلیل غیب شدن رحمان در میانههای سریال این بوده که محمد کاسبی (بازیگر این نقش) از تهیهکننده خواسته که دستمزد عقبافتادهش رو پرداخت کنه و تهیهکننده هم برای تلافی از نویسنده خواسته که شخصیت رحمان از سریال حذف بشه!
باور کنید من از دیدن قیافهی گلزار نه تنها حرصم نمیگیره بلکه خوشم هم میاد و حتی بازیش رو هم توی یک فیلم (بوتیک) دوست دارم. ولی قبول کنید این اواخر همه چی به شکل مضحکی به گند کشیده شده! و این یک مورد دیگه آخرشه! بخصوص که پای یه نفر وسطه که قضیه یه جورایی ناموسی شده. داغ هم هنوز خیلی تازهست...
حدودا یک هفته پیش، گلزار یک یادداشت نوشت که حالا که فلانی مرد بیایید «همه بیشتر و بهتر زندگی کنیم» و قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز هم غافل نمانیم و...
گفتیم خب ایشون هم به عنوان پدر عروس با اون زبلیای که قبلا هم یه شمههایی رو ازش نشون داده بود این وسط اومد یه ابراز وجودی کرد. عیب نداره. اینم روی جاهد و صفار و ابطحی و بقیه. ولی واقعا دیگه تا این جاش رو عمرن نخونده بودیم انصافا! نگو اون تازه دشت اول بوده! پردهی اصلی تازه امروز شروع شد:
«... واکنشهای مسولان و همکاران سینمایی باعث شد تا به فکر طرح و ایدهای بیفتم که مدتی بود ذهنم را مشغول کرده بود و انگار دنبال موقعیت مناسبی برای مطرحکردن آن میگشتم...وقتی مردم عزیز و علاقمندان و سینمادوستان کشورمان به هر دلیل به فیلمی که ساخته شده توجه نشان میدهند و با تماشای آن فیلم و صفبستن جلوی گیشههای سینما آن فیلم را از بقیه تولیدات سال متمایز میکنند، باید بخشی از محصول و درآمد آن فیلم خاص به همه عواملی که در به ثمر رساندنش نقش داشتهاند تعلق بگیرد. دستمزدهای اولیه و مشخص عوامل هر فیلم به کنار، باید در مورد فروشهای ویژه و سودهای حاصل از اکران فیلمهایی که در ردههای بالای جدول فروش هستند، سهم ویژهای به دستاندرکاران آن تعلق بگیرد...»+
شاید باور نکنی ولی «بیشتر و بهتر زندگی کردن» اون آدم ربطی به پول نداشت! مثل شما عقل معاش نداشت که. اصلا سر در نمیآورد که پول چی هست و به چه دردی میخوره. باورت میشه؟ تا همین چند وقت پیش، اجاره نشین بود و بالاخره با توصیههای اکید دوستان، خانمش وادارش کرد یه خونهای بخره... کیومرث پوراحمد که دیده بود طرف اصلا توی باغ نیست عکس پیری یک ستارهی پیش از انقلاب رو که خونهنشین شده بود گذاشته بود توی پاکت و داده بود دستش که ببره بده به خانمش. خانمش هم پیام رو دریافت کرده بود. هر چند ستارهی ما ــ خوشبختانه یا بدبختانه ــ اصلا به روزهای پیری نرسید!
ایشالا که تو برسی. دست پر هم برسی. خیلی خوبه که از همین حالا به فکری. باش! حقات رو بگیر. بیشترش رو هم بگیر. نوش جان. اما خدا وکیلی این وسط...
به شکیبایی چه؟!...
پینوشت: کامنتهای زیر یادداشتهای گلزار رو از دست ندید که عالمی داره :)
.
شام عزاست... پلو توی لپ جماعت، باد کرده.. تیکههای گوشت از لای دندوناشون آویزونه... صدای قاشق و چنگال تو مغزت پیچیده و بوی روغن و رب و پیاز داغ داره دل و ردهت رو میاره بالا...
بله بله! شما خیلی متفکر و مدرناید. مثل عقب افتادهها، چسناله نمیکنید و در عوض به زوایای عمیق و پنهان آسیبهای اجتماعی میپردازید. اون هم خیلی موشکافانه و جسورانه.
باشه باشه! خیلی مدیون شما بود. شاگرد کوچک شما بود. شما خیلی کارتون درسته.
آره بابا! همچین مالی هم نبود. یک مشت حرکات تکراری. بیخودی شلوغش کردن اصلا.
بله فهمیدیم! ما مرده پرستایم. شما بفرمایید به زندهها برسید. بفرمایید خواهش می کنم.
ما رو با مردهمون تنها بذارید!
برای بیانیههای اجتماعی / سیاسی / اخلاقی / مذهبی / نیکوکارانهتون، یک تریبون تبلیغاتی دیگه پیدا کنید لطفا.
.